جدول جو
جدول جو

معنی سرخ دشت - جستجوی لغت در جدول جو

سرخ دشت
از توابع دهستان بیشه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخ دار
تصویر سرخ دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(حَمْ مارَ تَ)
رنگ سرخ گرفتن. (یادداشت مؤلف) ، در غضب شدن. (غیاث) (آنندراج). خشمگین شدن. (مجموعۀ مترادفات ص 131) ، کنایه از خجالت هم باشد. (آنندراج) :
به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک
که غنچه سرخ شد و دست در گریبان کرد.
عماد فقیه (از بهار عجم).
رخش را مهر گفتم ماه من از من مکدر شد
لبش را لعل خواندم سرخ چون یاقوت احمر شد.
میرزا هاشم محزون (از آنندراج).
، برشته شدن در روغن داغ. (یادداشت مؤلف) ، رنگ آتش گرفتن، چنانکه آهن در کوره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَهْ دُ)
بمعنی زره تشت است که زردشت باشد. (برهان). بمعنی زردشت است. (جهانگیری). یکی از نامهای زردشت. (از ناظم الاطباء). زردشت و رجوع به زرتوهشت شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرتشت و زردشت شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری کاشان و 2هزارگزی باختر شوسۀ کاشان به نطنز. این ناحیه دامنه و معتدل است. آب آن از دو رشته قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و پیاز و میوه. شغل اهالی زراعت است و برخی برای تأمین معاش به طهران برای کارگری می روند. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه فرعی بشوسه دارد. مزرعۀ گز با 50 نفر سکنه جزء این آبادیست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ)
چرخ رشته. آنچه با چرخ رشته شود. مقابل دست رشت
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
قرمز شدن چهره شخصی، غضبناک گردیدن، خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ چشم
تصویر سرخ چشم
آنکه داری دیدگان سرخ رنگ باشد، جلاد مرد خونریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
((سُ شُ دَ))
کنایه از خشمگین شدن، شرمسار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
((س رَ. دَ))
کسی که از کار کردن زیاد دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
احمرارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
Blush
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
rougir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
arrossire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
kujawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
краснеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
erröten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
червоніти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
rumienić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
شرم سے سرخ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
লজ্জায় লাল হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
หน้าแดง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
corar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
顔を赤らめる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
להסמיק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
얼굴이 빨개지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
memerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
शरमाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
blozen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
脸红
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
sonrojarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی